با همکاری مشترک دانشگاه پیام نور و انجمن علمی قرآن و عهدین ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه اصفهان

2 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه اصفهان

چکیده

در اسلوب زبانی قرآن هر یک از واژگان در جای خود مفهومی خاص را افاده می‌کنند. واژه «إذن» را می‌توان از این نوع دانست که در بحث معجزات پیامبران و به‌ویژه درباره حضرت عیسی علیه ‌السلام کاربرد آن بارزتر است. پژوهش حاضر واژه «إذن» را در لغت و سپس گستره استعمال آن را در ساختار زبانی قرآن واکاویده و دریافته این واژه را نباید براساس محاورات عرف عام معنا کرد بلکه باید معنای آن را در نظام معنایی قرآن جستجو نمود. سپس با تأمل بر این نکته که «إذن» از صفات فعلی خداوندی است و پیامبران دارای ولایت تکوینی هستند لذا معجزات براساس قانون علیت تحقق می‌یابند، تبیین کرده که معجزه، گرچه امری خارق‌العاده و پرتویی از نمود هستی‌بخش الهی است که در ظرف دنیا جلوه‌گر می‌شود اما نیازمند به مؤثری است که آن با تهذیب نفس به علم شهودی دست یافته و اعمال خارق‌العاده به دست او ظهور می‌یابد؛ لذا اسناد اعجاز به او اسناد حقیقی است و او نه‌تنها در انجام فعل معجزه ابزار و واسطه نیست که خود تأثیر‌گذار و نقش‌آفرین است ولی نه به‌گونه‌ای مستقل بلکه براساس نظام علیت فاعلیت قریب او در طول فاعلیت حقیقی خداوند تبیین می‌شود.

کلیدواژه‌ها

مقدمه

در آیات گوناگون قرآن کریم، بر این اصل کلی تأکید شده که هیچ رسولی نیست که بتواند آیتی را بی اذن خداوند بیاورد: ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذنِ اللهِ﴾ (غافر/78)، چنانچه درباره معجزات حضرت عیسی علیه‌السلام این «إذن الهی» به‌گونه‌ای بارزتر بیان شده است: ﴿وَ إِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِجُ المَوتى‏ بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفتُ بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاَّ سِحرٌ مُبِینٌ﴾ (مائده/110). اما «إذن الهی» به چه معناست و آیا باید آن را براساس محاورات عرف عام بیانگر رخصت و اعلام رضایت از جانب صاحب إذن معنی کرد؟ آیا انبیاء در ارائه معجزات هیچ نقشی نداشته و ایشان تنها واسطه ابزاری بین حق و خلق هستند و اصولاً «إذن الهی» با نظام علّی در جهان هستی ارتباطی داشته و با توحید افعالی قابل تطبیق است؟

 بررسی مفهوم إذن در معجزات انبیاء، از جمله موضوعاتی است علی‌رغم اهمیت آن در فهم معنای صحیح اعجاز، کمتر مورد توجه محققین و مفسرین قرار گرفته است! چنانچه از میان مقالاتی که به رشته تحریر درآمده است می‌توان مقاله «معجزه و اصل علیت فلسفه دین» نوشته احمد بهشتی در ششمین شماره ماهنامه درس‌هایی از مکتب اسلام را نام برد که نویسنده با طرح موضوع قانون علیت از نظر اسلام به مفهوم «إذن» به‌عنوان عاملی مؤثر در تأثیر اسباب و علل اشاره نموده و معتقد است که بدون آن هیچ‌یک از اسباب و علل تأثیری ندارند. از میان قرآن‌پژوهان، آیت‌الله معرفت در مقاله‌ای تحت عنوان «شناخت زبان قرآن» از واژه «إذن» به‌عنوان یکی از مصطلاحات قرآنی یاد کرده و به ذکر آیات آن پرداخته است. از میان مفسرین، کسانی که در ذیل آیاتی که در باب معجزات مأذون مطرح شده بیشتر به این موضوع پرداخته‌اند: علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و آیت‌الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم، جلد 14 و تفسیر موضوعی قرآن کریم، جلد 1 و 2. از جمله محققانی که با دید کلامی و فلسفی و به‌صورت مبسوط‌تر، مفهوم «إذن» را در آثار خود مورد بررسی قرار داده‌اند: آیت‌الله مصباح یزدی در دو کتاب خود با نام‌های آموزش فلسفه، جلد 2 و معارف قرآن (خداشناسی، کیهان‌شناسی، انسان‌شناسی) و شهید مطهری در کتاب خود تحت عنوان ولاءها و ولایت‌ها و کتاب معارف اسلامی در آثار شهید مطهری که توسط علی شیروانی گردآوری شده است.

 پژوهش حاضر در پی پاسخ به پرسش‌های مطرح شده و با بهره‌گیری از معنای لغوی و کاربرد این واژه در سیاق آیات و با توجه به اصل نظام علیت و نیز در نظر گرفتن ولایت تکوینی انبیاء الهی، آیات مربوط به اعجاز پیامبران به‌ویژه معجزات حضرت عیسی علیه ‌السلام را مورد واکاوی قرار داده است.

 

بررسی مفهوم لغوی واژه «إذن»

واژه «إِذن» در قرآن مجید به معنى اجازه، اراده، اعلام، اطاعت و علم به کار رفته است (قرشی، 1371: 1/56-54). آنگاه از این فعل، إذن (خطاب به کسی برای اباحه فعلی و رخصت در آن) اشتقاق یافته که معنایی مجازی به علاقه ملازمه است؛ زیرا گوش دادن به کسی مستلزم رو کردن به وی و برآوردن خواسته او است. پس از آن، معنای اخیر بسیار شایع شده است.

واژه‌پژوهان معتقدند که ریشه اصلی این واژه «اُذُن» گوش است و سپس از آن فعل «أذن له» به سخن او گوش داد (اطاعت) مشتق شده است. برخی نیز ریشه إذن را دارای دو اصل «گوش و علم» دانسته و گفته‌اند: تمام معانی دیگر به این دو معنا برمی‌گردند و بین این دو نیز نزدیکی وجود دارد زیرا علم به هر مسموعی با گوش حاصل می‌شود. چیزى که شنیده شده است؛ مانند: ﴿وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت‏﴾ (انشقاق/2)؛ لذا به علم و آگاهى هم تعبیر شده است زیرا غالباً علوم از راه گوش به دست می‌آیند و شنیدن مبدأ آنها است. مصدر آن را «ألأذان و الإیذان» بیان کرده‌اند (ابن‌فارس، 1404: 1/76-75؛ مصطفوی، 1430: 1/68-67؛ راغب، 1412: 71-70). اما برخی دیگر قائل‌اند که میان معانی علم و اجازه و إذن تفاوت وجود دارد و می‌گویند: «واژه إذن أخص است و در جایی به کار مى‏رود که مشیت و خواست در آن باشد چه آن کار مورد رضایت باشد یا نباشد» (راغب، 1412: 71-70). همچنین تفاوت این معانی را در قرآن این‌گونه تبیین کرده‌اند: فرق بین «إذن‏» به معنى گوش دادن و اطاعت و إذن‏ به معنى «علم» آن است که اولى با (لام و الى) «وَ أَذِنَت لِرَبِّها وَ حُقَّت‏» (انشقاق/2) و دومى با (باء) متعدى می‌شود ﴿فَأذَنُوا بِحَربٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ﴾ (بقره/279) (قرشی، 1371: 1/57-56). مصطفوی می‌نویسد: اصل واحد در این ریشه، معنای اطلاع با قید رضایت و موافقت است؛ خواه امری نیز صادر بشود یا نه، و این معنا، در تمام موارد کاربرد ریشه «إذن» وجود دارد (مصطفوی، 1430: 1/68-67).

واژه «إذن» اصطلاح ویژه در قرآن

در هر زبانی، در کاربردهای واژه‌ها و افعال، شیوه ویژه‌ای وجود دارد که می‌توان از آن «سبک اصطلاحی» برای آن زبان تعبیر نمود. قرآن نیز مانند هر صاحب اصطلاحی سبک خاص خود را دارد، گاه واژه و یا عبارتی را در مصداق و یا مواردی معین به‌صورت یک اصطلاح به کار می‌برد بی‌آنکه در لغت و یا دیگر عرف‌ها دلیلی بر آن کاربرد یافت شود و سپس همان معنای مصطلح را در جای دیگری مورد استفاده قرار می‌دهد، توجه به این معانی مصطلح به درک معنای آیات، کمک شایانی خواهد نمود؛ بنابراین برای درک بهتر آیات قرآن باید مفهوم هر واژه را از قرآن استخراج نمود. واژه «إذن» نیز یکی از مصطلاحات قرآنی است (معرفت، 1373: 37-36) که برای دست یافتن به معنی آن به ژرف‌اندیشی و کنکاش عمیق نیاز است و راه دیگری جزء اندیشیدن در قرآن و مقارنه آیات با یکدیگر ندارد. به همین منظور برای درک معنای مصطلح قرآنی واژه «إذن» به سراغ قرآن رفته و از واکاوی سیاق آیات و مقارنه آیات با یکدیگر سعی نموده تا معنای «إذن» را خاصه در معجزات انبیاء تبیین نماید.

 

گستره کاربرد واژه «إذن» در قرآن

واژه «إذن» در قرآن کریم هم در امور تکوینی و هم درباره هر فاعلی که فعل خود را انجام دهد خواه ارادی باشد مثل انسان یا طبیعی مثل گیاه و خواه در امور دنیوی، خواه در امور اخروی مشروط به اذن خدا گردیده. امور اخروی مانند شفاعت ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذنِه﴾ (بقره/255)، تکلم در روز قیامت ﴿یَومَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ قالَ صَواباً﴾ (نبأ/38)، خلود اهل بهشت در بهشت ﴿وَ أُدخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِینَ فِیها بِإِذنِ رَبِّهِم﴾ (ابراهیم/23)، امور تشریعی مثل ترک جهاد ﴿وَجاءَ المُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعرابِ لِیُؤذَنَ لَهُم﴾ (توبه/90) و امور اعتباری همانند ورود کودکان بالغ به خلوت والدین ﴿وَ إِذا بَلَغَ الأَطفالُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَأذِنُوا کَمَا استَأذَنَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم﴾ (نور/59)، افعال اختیاری انسان مانند ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلى‏ نَصرِهِم لَقَدِیر﴾ (حج/39)، ﴿وَما کانَ لِنَفسٍ أَن تُؤمِنَ إِلَّا بِإِذنِ الله﴾ (یونس/100) و افعال غیراختیاری انسان مانند: مصائب غیراختیاری ﴿ما أَصابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذنِ الله﴾ (تغابن/11)، مرگ ﴿وَما کانَ لِنَفسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذنِ اللهِ کِتاباً مُؤَجَّلا﴾ (آل عمران/145) و افعال فرشتگان مانند ﴿تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمر﴾ (قدر/4) و همچنین افعال جنیان مانند ﴿وَمِنَ الجِنِّ مَن یَعمَلُ بَینَ یَدَیهِ بِإِذنِ رَبِّه﴾ (سبأ/12)، موجودات غیر ذی‌شعور مانند گیاهان ﴿یَخرُجُ نَباتُهُ بِإِذنِ رَبِّه﴾ (اعراف/58)، حتی افعال مرتبط به پیامبران اعم از: وحی ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحیاً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ أَو یُرسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیم﴾ (شوری/51)، معجزه ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذنِ اللَه﴾ (رعد/38) و اطاعت از انبیاء ﴿وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذنِ اللهِ﴾ (نساء/64)، همگی در نظام معنایی قرآن منوط به إذن خدا شده‌اند. لذا می‌توان از این آیات، استفاده نمود که تعبیر «إذن» در گستره معنایی قرآن بسیار وسیع‌تر از إذنی است که در امور اعتباری و استعمالات عرفی دنیوی به کار می‌رود؛ یعنی هیچ حادثه‌ای نه در دنیا و نه آخرت، نه به وسیله انسان و نه موجودات دیگر، بدون «إذن الهی» تحقق نمی یابد (مصباح یزدی، 1373: 3/198-195).

لذا در نظام معنایی قرآن، در اکثر آیات «إذن» صفت فعلیه خداوند است. صفات افعال به صفات و یا مفاهیمی گویند که عقل از مقایسه بین ذات الهی و مخلوقاتش با توجه به‌نوعی رابطه وجودی، انتزاع می‌کند مانند: خالقیت و ربوبیت؛ یعنی: «صفاتی که از مقام فعل، انتزاع می‌شوند.» بنابراین باید نوعی رابطه بین آفریننده و آفریدگان منظور شود تا مفهومی متضایف و قائم به طرفین اضافه به دست آید و از این روی، ذات مقدس الهی خودبه‌خود و بدون لحاظ این اضافات و نسبت‌ها، مصداق صفات فعلیه نخواهد بود و همین است فرق اساسی بین صفات ذاتیّه و فعلیّه. بدین ترتیب، سلسله‌ای از صفات فعلیه به دست می‌آید که در رأس آنها علم و سپس اراده، قضاء و ایجاد (امضاء) قرار دارد و می‌توان جایگاه «إذن» و «مشیت» را بین علم و اراده در نظر گرفت چنان که می‌توان «تقدیر» را بین اراده و قضاء گنجانید (همو، بی‌تا: 2/ 445 و 401).

 

بازشناخت تبین انواع «إذن» در قرآن

در نظام معنایی قرآن می‌توان «إذن الهی» را به سه معنا تقسیم نمود:

 1. إذن تکوینی: یعنی اگر خداوند به چیزی اجازه دهد، آن چیز می‌تواند واقع شود وگرنه رخ نخواهد داد؛ مانند: روییدن گیاهان ﴿یَخرُجُ نَباتُهُ بِإِذنِ رَبِّه﴾ (اعراف/58)، میوه دادن درختان ﴿تُؤتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذنِ رَبِّها﴾ (ابراهیم/25)؛ همچنین ممکن است چیزی از نظر شرع مقدس حرام باشد ولی خداوند به جهت آزمون و امتحان به آن اذن تکوینی دهد، مانند: اذن خدا در تأثیر سحر ﴿وَ ما هُم بِضارِّینَ بِهِ مِن أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذنِ الله‏﴾ (بقره/102)؛ یعنی ساحران بی إذن تکوینی خدا نمی توانند هیچ ضرری برسانند. این اجازه به معنای إذن تشریعی خداوند نیست، زیرا خداوند به ایذا و اضرار مردم اذن نداده، بلکه آن را حرام کرده، پس کافران نباید بپندارند که بی اذن تکوینی خداوند می‌توانند کاری انجام دهند. البته خداوند به آنان جهت امتحان مهلت داده است.

 2. اذن تشریعی: آیاتی که ناظر به حکم فقهی است یا به عبارت دیگر اعمالی که خدا آنها را به‌وسیله دین حرام نکرده، مانند: جهاد: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلى‏ نَصرِهِم لَقَدِیرٌ﴾ (حج/39)؛ «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت (جهاد) داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست.»

3. اذن تشریعی همراه با اذن تکوینی: مانند: ﴿کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصَّابِرِینَ﴾ (بقره/249)؛ یعنی خدای سبحان به مجاهدان اسلام هم اذن تکوینی داده است و هم اذن تشریعی، نه‌تنها کارشان را امضاء کرده، بلکه بدان امر نیز فرموده و وسیله پیروزی آنها را تکویناً فراهم کرده است... (جوادی آملی: بی‌تا: 14/337-336).

بنابراین «إذن» در نظام معنایی قرآن در نظام تکوین و نظام تشریع، به دو صورت متفاوت جلوه‌گر شده است. هنگامی‌که در نظام تکوین از اذن خدا سخن می‌گوید، منظور از آن، اقتضای قوانینی است که خداوند در آفرینش جهان در نظر گرفته است؛ بنابراین، کاری که برحسب این قوانین انجام شود، به إذن تکوینی خدا از قماش «هست» ‌ها است؛ اما هنگامی‌که در نظام تشریع از إذن خدا سخن می‌گویید، وارد قلمرو «بایدها» شده است و مراد از آن، حیطه امور مجاز و مطلوب است؛ و اگر هرآن، إذن تکوینی خدا برداشته شود، انسان موفق به انجام کار نمی‌شود مانند:﴿قُلنا یا نارُ کُونِی بَرداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبراهِیم﴾ (انبیاء/69)؛ «چنان‌که آتش بر حضرت ابراهیم علیه‌السلام سرد و گلستان شد و او در آن ایمن شد» (باقری، 1379: 64).

 

هم‌نشینی «إذن» و «أمر» در سیاق آیات

خدا در قرآن درباره معجزات انبیاء فرموده است: ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذنِ اللهِ فَاِذا جاءَ أَمرُ اللهِ قُضِیَ بِالحَقِّ وخَسِرَ هُنالَکَ المُبطِلوُنَ﴾ (غافر/78)؛ «هیچ فرستاده‏ای را نرسد که بدون اذن خداوند، آیت و معجزه‏ای بیاورد.» از آیه استفاده می‏شود که نه‌تنها تأثیر قوا مستند به اذن خداوند است، بلکه این اذن باید همراه با امر پروردگار باشد، چنان‌که در آیه مذکور می‌فرماید: ﴿فَاِذا جاءَ أَمرُ الله قُضِیَ بِالحَقِّ﴾؛ همین که امر خداوند آمد، به‌حق داوری می‌شود و آنجا اهل باطل، زیان خواهند دید؛ بنابراین آوردن معجزات، بدون «اذن» و «امر» خداوند، ممکن نیست.

در سیاق آیات دیگر نیز این هم‌نشینی مشهود است: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ الله الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوى‏ عَلَى العَرشِ یُدَبِّرُ الأَمرَ ما مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعدِ إِذنِهِ ذلِکُمُ اللَهُ رَبُّکُم فَاعبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ﴾ (یونس/3)، سررشته تدبیر همه امور، در کف قدرت اوست. گویی علل و اسباب، واسطه‏ها و شفیع‌هایی هستند به‌سوی معلولات و مسببات اما این واسطه‏ها نیز کار وساطت و شفاعت را بعد از إذن خداوند انجام می‌دهند.

همچنان که خداوند در مورد جنیانی که در خدمت حضرت سلیمان علیه‌السلام بودند، می‌فرماید: ﴿مِنَ الجِنِّ مَن یَعمَلُ بَینَ یَدَیهِ بِإِذنِ رَبِّهِ وَ مَن یَزِغ مِنهُم عَن أَمرِنا نُذِقهُ مِن عَذابِ السَّعِیرِ﴾ (سبأ/12)؛ «برخى از جنیان به اذن پروردگار در حضورش به خدمت مى‏پرداختند و از آنها هر که سر از فرمان ما بپیچد عذاب آتش‌سوزانش مى‏چشانیم.» همچنین در مورد نزول فرشتگان و روح در شب قدر فرموده: ﴿تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمر﴾ (قدر/4)؛ «در این شب فرشتگان و روح به اذن خدا از هر فرمان و دستور الهى نازل مى‏شوند.»

و خداوند در قرآن تکلم الهی با بشر را نیز به «إذن» خود مقید نموده است: ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَهُ إِلَّا وَحیاً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ أَو یُرسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ وَ کَذلِکَ أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا﴾ (شوری/52-51)؛ «هیچ بشرى را نرسد که خدا با وى سخن گوید، مگر از راهِ وحى یا از پسِ پرده، یا اینکه فرستاده‏اى را بفرستد و آنچه را خواهد به دستورش وحى فرماید. بى‏گمان او بلندمرتبه‏اى است خرد محور و بدین‏سان روحى از امرِ خویش را بر تو وحى کردیم» (صلواتی، 1387: 488).

«أمر» کلیدواژه‌ای است که از رهگذر دریافت معنای آن می‌توان قفل معنایی واژه «إذن» را بازگشایی نمود واژه «أمر» در لغت دو معنى دارد: یکى کار و شأن جمع آن «امور» است و معنای دیگر: دستور و فرمان، «الامر ضدّ النهى» جمع آن «اوامر» است؛ أمر به معناى اول اسم مصدر و به معناى دوم مصدر است و بیان شده: معناى مصدرى اصل و اسم مصدر، معناى ثانوى و به عنایت باشد (راغب، 1374: 201؛ قرشی، 1371: 1/109؛ مصطفوی، 1403: 1/157؛ فیومی، 1414: 21) و بعید نیست که در اصل هم به همین معنا باشد و سپس به‌صورت اسم مصدر استعمال شده است. در حقیقت «أمر» به معناى نتیجه امر و آن نظمى است که در جمیع کارها مأمور و مظاهر حیات او است، به کار رفته است و این معنا منطبق با همه شؤون حیاتى انسان است. بنابراین، امر هر چیزى همان شأنى است که وجود آن را اصلاح و حرکات و سکنات و اعمال و ارادات گوناگونش را تنظیم مى‏کند، پس اگر مى‏گویند: «أمر العبد الى مولاه» معنایش این است که مولا، حیات عبد و معاش عبد را تدبیر مى‏کند، پس امر واسطه‏اى است که هم به عبد ارتباط و اضافه دارد و هم به مولا، خداوند امر به این معنا را بین خود و بین هر چیزى که مى‏خواهد ایجاد کند از قبیل روح و امثال آن واسطه قرار داده است. برخی مفسرین معتقدند: «أمر» در معنای تدبیر نظام هستی است و تدریج بردار نیست ﴿وَ ما أَمرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمحٍ بِالبَصَرِ﴾ (قمر/50) و «خلق» بعد از «امر» اتفاق می‌افتد چون تا چیزی تقدیر نشود خلق نمی‌شود چون خلق به معناى ایجاد ذوات‏ موجود است و امر به معناى تدبیر آنها و ایجاد نظام احسن در بین آنها است (طباطبایی، 1374: 8/191-188).

حال با در نظر گرفتن معنای «أمر» می‌توان دریافت که یکی از مؤلفه‌های معنایی مفهوم «إذن» در قرآن خاصه در بحث معجزات، بحث واسطه بودن مأذون در نظام تکوین است تا وسیله اجراى تدبیر در نظام هستی قرار گیرد و هر مرتبه‏اى از وساطت و تأثیر او در عالم هستی متأثر از تأثیر ذات حق‌تعالی می‌باشد، زیرا «لامؤثر فی الوجود إلا الله». چنانچه برخی از قرآن‌پژوهان بیان کرده‌اند: همان‌گونه که ممکنات در ذات خود نیازمندند و محتاج افاضه‌اند، اثر آنها در عالم طبیعت نیز محتاج افاضه است و به‌اصطلاح قرآن، این همان معنای «إذن» در تکوین است که از آیه مبارکه ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَن یَشاءَ اللهُ إِنَّ اللهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً﴾ (انسان/30) استفاده می‌شود (معرفت، 1373: 37-36).

 

سحر ساحران به إذن خدا

با بررسی سیاق موضوعی آیات و مقارنه آنها با یکدیگر، یکی از موضوعاتی که در راستای بحث ما توجه‌برانگیز است موضوع «سحر» است که تحقق آن نیز به «إذن» خداست به عبارت دیگر در نظام هستی تمام علل و اسباب چه آنهایی که سود می‏بخشند و چه آنهایی که برای انسان زیان دارند همه به اذن پروردگار محقق می‌شوند، مانند: سحر ﴿وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحرَ وَ ما أُنزِلَ عَلَى المَلَکَینِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِن أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر فَیَتَعَلَّمُونَ مِنهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ المَرءِ وَ زَوجِهِ وَ ما هُم بِضارِّینَ بِهِ مِن أَحَدٍ إِلَّا بِإِذنِ اللهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم﴾ (بقره/102)؛ یا وقتی خداوند درباره نجواهای شیطانی دشمنان که وسیله حزن و اندوه مؤمنان می‏شود، می‏فرماید: ﴿إِنَّمَا النَّجوى‏ مِنَ الشَّیطانِ لِیَحزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیسَ بِضارِّهِم شَیئاً إِلَّا بِإِذنِ اللهِ وَ عَلَى اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُون (مجادله/10)؛ «جز این نیست که نجوا از شیطان است تا مؤمنان را محزون کند، حال آنکه جز به إذن خداوند، ضرر و زیانی به ایشان نمی‏رساند.»

پس «سحر» و «معجزه» در محقق شدن و مؤثر بودن در نظام هستی منوط به «إذن» خدا هستند وجه اشتراک این دو در این است که هر تأثیری در نظام هستی متأثر از تأثیر ذات حق‌تعالی است و از قانون علیت خارج نیستند؛ زیرا کل نظام هستی با نظام علیت و معلولیت، می‏چرخد و هیچ پدیده‏ای نیست که مولود صدفه و اتفاق باشد؛ اما وجوه افتراق «سحر» و «معجزه» بیانگر تمایز این دو در ماهیت و هدف است: اولاً معجزه از ضامن اجرایی قوی و مستدامی برخوردار است که سحر چنین نیست و ممکن است به‌وسیله سحر دیگر ابطال پذیرد و امور عادی، تحت تأثیر عوامل مزاحم و به‌خاطر حضور موانع، قابل بازگشتند ولی معجزات نه قابل ابطال‌اند و نه قابل برگشت زیرا خداوند پیشاپیش به اراده قطعی خویش پیروزی خود و فرستادگانش را تضمین کرده و با وعده حتمی و محقق‏الوقوع ﴿کَتَبَ الله لأغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی...﴾ (مجادله/21)، دل‌های مؤمنان را شاد و دل‌های مخالفان را ترسان و مضطرب ساخته و این، وعده‏ای است تخلف‏ناپذیر و اراده‏ای است محقق‏الوقوع و قطعی.

 ثانیاً معجزه‏گر داعی خیر دارد و در اثر عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی و رسیدن به قرب الهی نصیب او می‌شود ولی ساحر انگیزه شرّ دارد و ریاضت کشان از راه‌های دیگر وارد می‌شوند و حداکثر این است که از راه مهمل گذاشتن زندگی و ستم بر بدن، اندکی بدان دست می‌یابند، پس برحسب غایت نیز با هم متفاوت‌اند (مطهری، 1374: 83-80؛ بهشتی، 1380: 29-21)؛ بنابراین تأثیر حقیقی پیامبران که محصول تهذیب نفس و رسیدن به قرب الهی و دریافت علم الهی است، چنانچه قرآن، ماجرای درخواست حضرت سلیمان علیه‌السلام مبنی بر آوردن تخت «بلقیس» را چنین حکایت کرده است: ﴿قالَ الَّذِی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُستَقِرًّا عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضلِ رَبِّی﴾ (نمل/40). شخص نام برده که تخت ملکه سبأ را حاضر کرد علمى از کتاب داشته‏! برخی مفسرین می‌گویند: در این جمله، مقابله‏اى با جمله قبل به کار رفته و این مقابله دلالت مى‏کند صاحب علم کتاب، از جن نبوده، بلکه از انس بوده است، روایاتى هم که از ائمه اهل‌بیت در این باره رسیده آن را تأیید مى‏کند (طباطبایی، 1374: 518-517)؛ بنابر این فاعلیت انبیاء منجر به ایجادی غالب و جاودان در تکوین خواهد شد.

در مقابل تأثیر دروغین ساحران که محصول ریاضت‌های گوناگون است منجر به ایجادی ناقص و مغلوب و ناپایدار در هستی خواهد شد چنانچه در داستان حضرت موسی علیه‌السلام ساحران مغلوب شدند و با مشاهده معجزه حضرت موسی علیه‌السلام به سجده افتادند و گفتند: «به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم»؛ ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى﴾ (طه/70).

 یکی دیگر از مؤلفه‌های معنایی که در بازگشایی معنای «إذن» به دست می‌آید این است که «إذن الهی» گرچه جریانی است که در پیدایش امور مؤثر است اما بسته به نوع فاعل، هدف و غایت او ذو‌مراتب و متفاوت است.

 

معجزه پیامبران به إذن خدا

در آیات گوناگون قرآن کریم، بر این اصل کلی تأکید شده که هیچ رسول و فرستاده خداوند ممکن نیست که بتواند آیتی را بی إذن خداوند بیاورد: ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذنِ الله﴾ (غافر/78)؛ ﴿وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِکَ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذنِ اللهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ﴾ (رعد/38)؛ ﴿قالَت لَهُم رُسُلُهُم إِن نَحنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثلُکُم وَ لکِنَّ اللَهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَن نَأتِیَکُم بِسُلطانٍ إِلاَّ بِإِذنِ اللهِ وَ عَلَى اللّهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُونَ﴾ (ابراهیم/11). به تعبیر لطیف شهید مطهری «معجزه مثل خود وحی است که به آن طرف وابسته است نه به این طرف. همان‌طور که وحی تابع میل پیامبر نیست، جریانی است از آن‌سو که پیامبر را تحت تأثیرقرار می‌دهد، معجزه نیز جریانی است از آن‌سو که اراده پیامبر را تحت تأثیر قرارمی دهد و به دست او جاری می‌شود» (مطهری، 1379: 309).

 بدیهی است که «إذن» ذات احدیت از نوع إذن اعتباری و انسانی نیست که با لفظ و یا اشاره، ممنوعیت اخلاقی یا اجتماعی او را از بین ببرد. «إذن» پروردگار همان اعطای نوعی کمال است که منشأ چنین اثری می‌گردد و اگر خداوند نخواهد، آن کمال را از او می‌گیرد. در آیات مذکور مخصوصاً «إذن الله» اضافه می‌شود که توهم نشود که کسی از خودش در مقابل ذات حق استقلال دارد و همه بدانند که ﴿لاحول ولا قوه الا بالله﴾. پیامبران در هر کار و از جمله در اعجاز خود متکی و مستعد از منبع لایزال غیبی هستند (همو، 1374: 116، 118).

 پس صدور معجزه از انبیاء، به خاطر مبدئى است مؤثر که در نفوس شریفه آنان موجود است، که به کار افتادن و تأثیرش منوط به «إذن» خداست. (طباطبایی، 1374: 1/124)؛ به عبارت دیگر «إذن» یعنی رفع منع و برطرف نمودن مانع و «إذن» در جایى مطرح است که زمینه اصلى موجود باشد و از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع؛ بنابراین پیامبران (البته با عنایت الهی) اقتضای فعل اعجاز را دارند و رفع منع و مانع اعجاز را از خداوند دریافت می‌کنند (جوادی آملی، 1390: 1/105-103). إذن پروردگار همان اعطای نوعی کمال است که منشأ چنین اثری می‌گردد و اگر خدا نخواهد، آن کمال را از انبیاء می‌گیرد (مطهری، 1374: 84). به‌منظور تبیین بهتر این معنا لازم است تا توضیحاتی در زمینه نقش انبیاء در ارائه معجزات بیان گردد:

 

1. پیامبران علت فاعلی معجزات در نظام علیت

برخی می‌پندارند که در وجود معجزه، شخصیت و اراده صاحب معجزه هیچ‌گونه دخالتی ندارد، او فقط پرده نمایش است، ذات احدیت، مستقیماً و بلاواسطه آن را به وجود می‌آورد؛ زیرا کار اگر به حد اعجاز برسد، از حدود قدرت انسان در هر مقامی باشد، خارج است؛ پس آنگاه که معجزه صورت می‌گیرد، انسانی در کائنات تصرف نکرده؛ بلکه خود ذات احدیت است که مستقیماً و بدون دخالت اراده انسان، در کائنات تصرف کرده است، این تصور اشتباه است زیرا از سویی علو ذات اقدس احدیت ابا دارد که یک فعل طبیعی بلاواسطه و خارج از نظام از او صادر گردد، این تصور برخلاف نص قرآن است: ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذنِ اللهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ﴾ (رعد/38)؛ و از سوی دیگر قرآن در کمال صراحت آورنده «آیت» (معجزه) را خود رسولان می‌داند ولی البته با إذن و رخصت ذات احدیت (مطهری، 1374: 84-83).

 همچنین قانون «علّیت» نیز قانون عقلی است که اساس وحی، کتاب و سنت نیز بر آن نهاده شده است و از این رو، معجزه توان آن را ندارد که این قانون را نقض کند. یکی از ویژگی‌های اعجاز این است که بدون «علت» نیست. در ایجاد هر موجود ممکن دیگر، اسباب و عللی وجود دارد که صاحب معجزه از آن خبر دارد و دیگران خبر ندارند و معجزه هم از کانال همان اسباب و علل خفیّه جریان می‌یابد (جوادی آملی، 1390: 1/96-93)؛ بنابراین علیت امور غیرطبیعی برای امور طبیعی با قانون علیت انکار نمی‌شود. هیچ علمی هم نمی‌تواند چنین چیزی را نفی کند. همچنان که عمل مرتاضین، کسانی که ریاضت‌هایی می‌کشند و نیروهای نفسانی خاصی پیدا می‌کنند می‌توانند تصرفاتی کنند و پدیده‌هایی به وجود آورند که به‌وسیله اسباب طبیعی میسر نیست.

در مواردی که اعجاز تحقق پیدا می‌کند عللی موجود است غیر از خدا، در طول وجود خدا، اسبابی که انسان به آنها آگاه نیست؛ مانند: نفس پیامبر و اراده پیامبر یا ولی خدا که یکی در دیگری اثر می‌گذارد و دومی واسطه می‌شود تا اثر اولی را به شکل خاصی به معلول منتقل کند. این به شکلی، هم در امور طبیعی مثال دارد و هم در امور اعتباری و هم در امور ماوراء‌الطبیعی و هیچ قانون علمی این را نمی‌تواند نفی کند (مصباح یزدی، 1373: 3/110-106؛ 131-130).

پس مؤلفه‌های معنایی دیگر که در یافتن معنای «إذن» به دست می‌آید:

1. پیامبران‌اند که معجزه را می‌آورند نقش حقیقی در اعجاز دارند و از این جهت اسناد اعجاز به پیامبران اسناد حقیقی است؛ زیرا این کار حقیقتاً فعل آنهاست و در عین حال که اعجاز فعل پیامبران است، استقلال در این فعل ندارند (جوادی آملی، 1390: 1/105-103)؛

 2. علت فاعلی معجزات، قوه‏ای است که در نفوس اولیاء و انبیاست و به‌وسیله آن، در عالم طبیعت، تأثیر می‏کند و علت غائی آن، احقاق حق و ابطال باطل است: ﴿کَتَبَ اللهُ لأغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللهَ قَوِیٌّ عَزِیز﴾ (مجادله/21)؛ زیرا خدا مقرر فرموده که «من و پیامبرانم پیروز مى‏شویم؛ آرى، خدا نیرومندى است پیروزمند» (بهشتی، 1380: 29-21).

 از این جهت، از نگاه مفسرانی همچون علامه طباطبایی، إذن در فرهنگ قرآن به معنای «تنفیذ» است و تا تنفیذ الهی نباشد، هیچ امری در عالم محقق نخواهد شد (طباطبایی، 1374: 1/81-79). اگر در اغلب آیات معجزات به پیامبران نسبت داده می‌شود بدان جهت است که پیامبران به‌عنوان واسطه در علیّت و علت قریبه در ظهور معجزات نقش داشته است. این امر بسان آیاتی است که گاه نزول باران را به خداوند و گاه به ابرها نسبت می‌دهد، وساطت پیامبران در ظهور معجزات، براساس قانون علیت تحقق یافته. معنای این قاعده آن است که خداوند برای تحقق افعال خود در نظام دنیا از واسطه‌هایی خاص بهره می‌گیرد. همان‌گونه که برای نزول باران از جریان هوا، باد و ابر بهره می‌گیرد.

 

2. پیامبران صاحبان ولایت تکوینی

ولایت از ریشه «ولی» به معنای قرب و نزدیکی اشتقاق یافته (ابن‌فارس، 1404: 6/141؛ جوهری، 1376: 6/2528). معنای اصلی این کلمه قرارگرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله‌ای در کار نباشد (راغب، 1412: 885). یکی از اقسام ولایت، ولایت تکوینی یا ولایت تصرف است. پیامبران دارای ولایت تکوینی‌اند و معجزه جزء مظهری از ولایت تصرف نیست.

مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهی نائل می‌شود و اثر وصول به مقام قرب (البته در مراحل عالی آن) این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می‌شود و به مرتبه برتری از وجود دست می‌یابد و چون به مرتبه جدید و کامل‌تری از وجود دست یافت، طبعاً به خاصیت و آثار جدید متناسب با این مرتبه نیز نائل می‌شود و با داشتن آن معنویت، قافله‌سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می‌شود (مطهری، 1374: 57-56). مظهر قدرت حق یا اسمی از اسماء و صفتی از صفات خدای سبحان می‌گردد و به مقام ولایت می‌رسد. «ولی» از اسماء الله است: ﴿وَ هُوَ الوَلِیُّ الحَمِید﴾ (شوری/28) و اسماء الله باقی و دائم‌اند: ﴿فاطِرَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة﴾ (یوسف/101)؛ لذا پیامبران که انسان کامل هستند مظهر اتمّ و اکمل این اسم شریف هستند. همچنان‌که گفته‌اند: آیه کریمه ﴿النَّبِیُّ أَولى‏ بِالمُؤمِنِینَ مِن أَنفُسِهِم﴾ (أحزاب/6) ناظر بر این معنا از ولایت نیز می‌باشد (حسن‌زاده آملی، 1383: 17-16).

اینجا است که معرفت در حد وحی و الهام و تأثیر در حد اعجاز (معجزه و کرامت و اراده) و رفتار در حد اعجاز (خُلق عظیم و عصمت) به هم می‌پیوندند. این پیوند و ارتباط، پیوند کلامی و اعتباری نیست؛ بلکه یک پیوند فلسفی و حقیقی است؛ پیوندی براساس هستی و واقعیت و به‌اصطلاح پیوندی براساس (هست‌ها)، نه (بایدها). با داشتن آن معنویت، قافله‌سالار معنویت، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می‌شود... (یثربی، 1383: 197).

 به عبارت دیگر از آنجا ‌که پیامبران انسان‌های کاملی هستند که در ظلّ صعود معنوی خود روحشان کامل می‌شود و به مقام ولایت می‌رسند، مظهر قدرت حق یا اسمی از اسماء و صفتی از صفات خدای سبحان هستند و در این صورت معصوم واجد نصاب لازم برای مظهریت خداوند می‌شوند (جوادی آملی، 1383: 2/253-252)؛ بنابراین می‌توانند به «إذن الله» در ماده کائنات تصرف کنند و قوای ارضیه و سماویه را تحت تسخیر خویش درآورند، حکم او در صورت و هیولای عالم طبیعت نافذ و مجری است و هیولای عنصری برحسب اراده او می‌تواند خلع صورت نموده لبس صورت جدید نماید و همه معجزات و کرامات و خوارق عادات از این قبیل‌اند: که به اراده کل به «اذن الله» تعالی صورت گرفته‌اند، مانند: عصای حضرت موسی علیه‌السلام که صورت جمادی را برحسب اراده‌اش خلع کرده و صورت حیوانیه بر آن پوشانیده است که به شکل اژدها درآمد: ﴿فَأَلقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعبانٌ مُبِینٌ﴾ (أعراف/107)؛ «عصا در دست موسی علیه‌السلام به «إذن الله» اژدها شد.»

معجزات حضرت عیسی علیه‌السلام از خلق پرنده و شفای کور مادرزاد و مبتلا به پیسی تا زنده شدن مردگان همه به «إذن الله» و به دستان حضرت عیسی علیه‌السلام انجام گرفت: ﴿وَ إِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِجُ المَوتى‏ بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفتُ بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاَّ سِحرٌ مُبِینٌ﴾ (مائده/110) همچنین تسخیر، گرچه مطلقاً به خداوند متعال منسوب است، در ظاهر از مظاهر می‌نماید: ﴿وَ لِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجرِی بِأَمرِهِ إِلى‏ الأَرضِ الَّتِی بارَکنا فِیها وَ کُنَّا بِکُلِّ شَی‏ءٍ عالِمِینَ﴾ (أنبیاء/81)؛ چنان که تندباد را برای حضرت سلیمان علیه‌السلام مسخر نمود تا به فرمان او به سرزمین پربرکت حرکت نماید.

درنتیجه، معجزات فعلی پیامبران تصرف در کائنات به قوت ولایت تکوینی و بإذن الله تعالی است. این «إذن‌ها» قولی نیست بلکه إذن تکوینی منشعب از ولایت کلیه مطلقه الهیه است. این ولایت که اقتدار نفس بر تصرف در ماده کائنات است ولایت تکوینی است نه تشریعی، چه ولایت تشریعی خاص واجب‌الوجود است که شارع و مشرع است و برای عبادش شریعت و آیین قرار می‌دهد و جز او کسی حق تشریع شریعت را ندارد وگرنه ظالم است: ﴿ثُمَّ جَعَلناکَ عَلى‏ شَرِیعَةٍ مِنَ الأَمرِ فَاتَّبِعها وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ﴾ (جاثیه/18) و پیامبران مأمور به انذار و تبشیر و تبلیغ و مبین احکام هستند نه مشرع: ﴿وَ بِالحَقِّ أَنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرسَلناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیرا﴾ (إسراء/105) (حسن‌زاده آملی، 1383: 17-16؛ لطیفی، 1387: 51-49).

بنابراین مؤلفه معنایی دیگری که در معنای «إذن» به دست می‌آید این است که: ولایت تکوینی اولیاء الهی برگرفته از ولایت مطلقه خداوند است که اقتدار نفس بر تصرف در ماده کائنات را دارد.

معجزات حضرت عیسی علیه‌السلام

خداوند در قرآن از معجزات انبیاء مختلف نام برده است که از میان آنها به ‌صورت خاص در مورد معجزات حضرت عیسی علیه‌السلام بر واژه «إذن» تأکید نموده است: ﴿أَنِّی أَخلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیراً بِإِذنِ اللهِ وَ أُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ وَ أُحیِ المَوتى‏ بِإِذنِ اللهِ وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُم إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ﴾ (آل‌عمران/49)؛ ﴿وَ إِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِجُ المَوتى‏ بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفتُ بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاَّ سِحرٌ مُبِینٌ﴾ (مائده/110). در مجموع در این دو آیه واژه «إذن» شش مرتبه تکرار شده است. از‌این‌رو به‌عنوان نمونه بارز در بحث «معجزات مأذون»؛ این آیات مورد بررسی قرار خواهند گرفت:

 

1. حضرت عیسی علیه‌السلام مظهر اسماء حسنی و صفات فعلی خدا

حضرت عیسی علیه‌السلام از روح خدا خلقت یافت ﴿وَ رُوحٌ مِنهُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ﴾ (نساء/171) هم مظهر «خالق» است، «إِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ» زیرا اجزای چیزی را که می‌خواهد بیافریند کنار هم گرد می‌آورد و هم مظهر «مصوّر» است؛ «کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی» یعنی درون و برون را صورتگری می‌کند و هم مظهر «مُحیی» است؛ ﴿فَتَنفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذنِی﴾ یعنی روح و حیات می‌بخشد. همچنان که خداوند در قرآن خود را این گونه وصف نموده است: ﴿هُوَ اللَهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسماءُ الحُسنى﴾ (حشر/23). از سوی دیگر حضرت عیسی علیه‌السلام «کلمه الله» است: ﴿إِنَّمَا المَسِیحُ عِیسَى ابنُ مَریَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلقاها إِلى‏ مَریَمَ﴾ (نساء/171). او تنها مخلوقی است که در خلقتش سببى از اسباب عادى را فاقد بوده و به همین جهت در این آیه مختص به اسم «کلمه» شده، آری کلمه «کن» چنین است: ﴿إِنَّما أَمرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ (یس/82). تعبیر به «کن» منظور همان تعلق اراده الهی به ایجاد و ابداع چیزى است، اراده نیز از صفات فعل و خارج از ذات خداى تعالى است و تعبیر به کلمه «کن» به خاطر آن است که از این تعبیر کوتاه‌تر و کوچک‏تر و سریعتر تصور نمى‏شود (طباطبایی، 1374: 17/173-170).

حضرت عیسی علیه‌السلام مظهر صفات فعلیه «اراده» و «إذن» الهی است. خداوند در قرآن از سویی در وصف تعلق اراده‌اش برای خلقت مخلوقات فرموده است: ﴿أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ (یس/82)؛ «مى‏گوید «باش»؛ پس بى‏درنگ‏ موجود مى‏شود»؛ و از سوی دیگر در وصف معجزه حضرت عیسی علیه‌السلام در خلقت پرنده فرموده است: ﴿فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیراً بِإِذنِ اللهِ﴾ (آل‌عمران/49) آنگاه در آن مى‏دمم، پس به اذن خدا پرنده‏اى مى‏شود. عیسی علیه‌السلام خود کلمه خدا و روح خداست پس در امر خلقت پرنده، چون خودش «کلمه الله» و واسطه فیض است، تنها می‌دمد تا پرنده جان بگیرد. چنانچه علامه طباطبایی می‌گوید: عیسى علیه‌السلام کلمه «کن» خدا بود؛ چون کلمه «کن» از عالم امر است روح نیز از عالم امر است و پس عیسى روح نیز بود (همان، 1374: 5/244). پس همان‌گونه که در سیاق اغلب آیات موضوعی قرآن با محوریت واژه «إذن» هم‌نشینی واژه «أمر» به‌صراحت بیان شده بود می‌توان گفت در بطن معجزات مأذون حضرت عیسی علیه‌السلام هم همراهی این دو واژه مجدداً تداعی می‌شود.

 از جهت دیگر در وصف تعلق اراده حضرت عیسی علیه‌السلام در خلقت پرنده «فَیَکُونُ طَیراً بِإِذنِ اللهِ» «فیکون» مقید به «إذن الله» شده است تا این حقیقت را بیان دارد که ایشان دارای فاعلیت مستقل در خلقت نیست. حضرت عیسی علیه‌السلام خود مخلوق خدا و کلمه الله است و مظهر اسماء الهی و صفات فعلی خدا و صاحب ولایت تکوینی است در جریان معجزه خلقت پرنده؛ فاعل و مؤثری است که به إذن الهی به کمال رسیده است و شأنیت و قابلیت دمیدن و حیات بخشیدن به پرنده را دارد و براساس نظام علیت فاعلیت و اراده‌اش در طول فاعلیت و اراده خداوند سبحان قرار گرفته است.

حضرت عیسی علیه‌السلام از روح خدا خلقت یافته پس هم حیات ابتدایی می‌بخشد و هم حیات اعاده‌ای، جمله «أَخلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ» به معنای احیای ابتدایی و جمله «وَ أُحیِ المَوتى» احیایی اعاده‌ای را بیان می‌کند. ضمناً هیئت «أُحیِ» و جمع با الف و لام بودن «الموتی» بر استمرار دلالت می‌کند؛ یعنی برای اتمام حجت ابتدائاً یا هرگاه از او به‌عنوان معجزه می‌خواستند، مرده زنده می‌کرد. همان‌گونه که حضرت اسرافیل علیه‌السلام مظهر «هو المحیی» است و با إذن خدا ارواح را به ابدان افاضه می‌کند. انبیای اولوالعزم علیه‌السلام که از لحاظ تعلیم اسماء، بالاتر از فرشتگان‌اند، می‌توانند مظهر هو «المحیی»، «هو القابض»، «هو الباسط» و... باشند (جوادی آملی، بی‌تا: 14/329-325).

2. «إذن» در معجزات حضرت عیسی علیه‌السلام از دیدگاه مفسران

حضرت عیسى علیه‌السلام یکی از پیامبران اولوالعزم است که از جانب خدا به‌صورت خاصی آفریده شد: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِندَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکُون﴾ (آل‌عمران/59)؛ او از روح خدا خلقت یافته: ﴿إِنَّمَا المَسِیحُ عِیسَى ابنُ مَریَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلقاها إِلى‏ مَریَمَ وَ رُوحٌ مِنهُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ﴾ (نساء/171). پس «روح الله» لقب گرفت و مظهر اسم «مُحی» خداوند شد و شاید به خاطر همین معجزات حضرت عیسی علیه‌السلام نیز عموماً به ایجاد حیات یا برگرداندن حیات تعلق دارد یا برگرداندن سلامتی که آن‌هم فرع بر حیات است (سید قطب، 1425: 1/399). در زمان ارائه معجزه حضرت عیسى علیه‌السلام به قوم خود مى‏گوید: ﴿أَنِّی أَخلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیراً بِإِذنِ اللهِ وَ أُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ وَ أُحیِ المَوتى‏ بِإِذنِ اللهِ وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُم إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ (آل‌عمران/49). در این آیه از زبان خود حضرت عیسی علیه‌السلام چهار معجزه ذکر شده است:

1. از گل چون شکل مرغى بسازم و در آن بدمم که به إذن خدا مرغى شود.

2. کور مادرزاد و برص‌زده را به إذن خدا شفا دهم.

3. نابیناى مادرزاد و پیس را به اذن خدا بهبود مى‏بخشم.

 4. شما را از آنچه بخورید و در خانه‏هاتان ذخیره نهید، خبر دهم.

نکته حائز اهمیت این است که از میان معجزات مذکور، تنها معجزه چهارم، «اخبار غیبی» هرچند که آن نیز در عیسی علیه‌السلام به تعلیم خدا بوده است اما مقیّد به «إذن خدا» نشده است و در مورد آن تعبیر «إذن اللَه» به کار نرفته است زیرا اگرچه این معجزه مختص به خدا و رسولان است و خداى تعالى آگهى بدان را به‌وسیله وحى به آنان داده و صریح در تحقق است، یعنى هر کس آن را بشنود شکى در معجزه بودنش نمى‏کند، ولی باید دانست که از سویی خبر دادن، فعل خداى تعالى و لایق به ساحت قدس او نیست؛ همان‌گونه که این کار را بعضی‌ها از طریق علوم هم انجام می‌دهند مانند: خبرهایى که منجمان مى‏دهند هرچند که آن نیز در عیسى علیه‌السلام به تعلیم خدا بوده است (جعفری، 1376: 2/135)؛ و از سوی دیگر خبر دادن، غیر از «خلق نمودن» و «زنده کردن» است که حقیقتاً فعل خدا است و اگر به عیسى علیه‌السلام منسوب شده به «إذن» خدا بوده است. علاوه بر اینکه مسأله خلق و احیاء این تفاوت را هم با اخبار به غیب دارد که در دو معجزه اولى خطر گمراه شدن مردم بیشتر است (طباطبایی، 1374: 3/314)؛ اما در سه معجزه نخست قید «بإذن اللَه» بیانگر این است که صدور این آیات معجزه‌آسا مستند به خدای تعالی و إذن او بوده است. یعنى حضرت عیسى علیه‌السلام در عرض قدرت خدا نبود بلکه در طول قدرت او بود (ابن‌عرفه، 2008: 1/359؛ اشکوری، 1373: 1/326؛ نهاوندی، 1386: 1/627؛ جعفری، 1376: 2/135؛ امین، بی‌تا: 3/116)؛ اما نفس ایشان در معجزاتش مؤثر بوده است، «خلق» و «شفاء» و «إحیاء» حقیقتاً فعل عیسی علیه‌السلام است و از جهت اسناد اعجاز به ایشان، اسناد حقیقی است. هر چند خود آن حضرت مستقل در ایجاد آنها و در مقدمات آن نبوده و به جهت دارا بودن ولایت تکوینی و مظهریت اسماء الهی بودن عنایت خدا تعالی قابلیت آنها را دریافت کرده است و قید «بإذن اللَه» در آیه شریفه تکرار شده و خداوند نسبت به تذکر آن اصرار دارد، همچنان که در آیه شریفه 110 سوره مائده مجدداً این تأکید صورت گرفته است: ﴿وَ إِذ تَخلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِجُ المَوتى‏ بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفتُ بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاَّ سِحرٌ مُبِینٌ﴾ تا مخاطبین قائل به الوهیت آن حضرت، نشوند.

اکثر مفسرین نیز معتقدند: تکرار ذکر «بِإِذنِ اللهِ‏» در آیه مذکور به‌منظور دفع توهم خدایی حضرت عیسی علیه‌السلام است زیرا که وقوع احیاء از مخلوق صورت نبندد و خود آن جناب مستقل در آن و در مقدمات آن نبوده و این جمله را در آیه شریفه تکرار کرد تا مردم آن حضرت را در زنده کردن مردگان مستقل نپندارند و درنتیجه به الوهیت آن جناب معتقد نگشته و گمراه نشوند (کاشانی، 1375، 2/226؛ زمخشری، 1407: 1/364؛ فخررازی، 1420: 8/229؛ ابوحیان، 1407: 1/329؛ محلی، 1416: 1/59؛ مهائمی، 1403: 1/112؛ کاشفی، بی‌تا: 1/117؛ جزایری، 1388: 1/313؛ سلطان علی شاه، 1372: 3/252؛ شاه عبدالعظیمی، 1363: 2/107؛ خسروی، 1390: 1/456؛ نهاوندی، 1386: 1/627؛ طباطبایی، 1374: 3/312؛ حسینی همدانی، 1404: 3/84؛ حوی، 1424: 2/768؛ بیضاوی، 1418: 2/18؛ طبرسی، 1412: 1/176؛ نسفی، 1416: 1/240). براساس توحید افعالی عیسی مسیح علیه‌السلام مأذون و واسطه به دمیدن بود، ولی زنده شدن پرنده به امر «کُن» بود: ﴿إِنَّما أَمرُهُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ (82/یس). پس واسطه‌بودن حضرت عیسی علیه‌السلام در نظام تکوین است تا وسیله اجراى تدبیر و تحقق اراده الهی در خلق پرنده در نظام هستی قرار گیرد که در این مورد از آن «بإذن الله» یاد شده است.

همچنان که در معجزات انبیاء همه‌چیز براساس علت و اسباب خود صورت می‌گیرد اگرچه مردم عادی علل و اسباب امور اعجازی را نمی‌بینند و ممکن است خیال کنند که علل اسبابی در کار نیست. در صورتی که مردم عادی اشتباه فکر می‌کنند. برخی از مفسرین آن را براساس اصطلاح «طفره» تعریف نموده‌اند: در اعجاز هیچ‌گاه «طفره» رخ نمی‌دهد. طفره یعنی اینکه متحرکی از مبدئی به منتهایی برسد ولی بین مبدأ و معاد را طی نکند، طفره، مستحیل است؛ زیرا معنایش این است که بودونبود آن «وسط» است و به‌طور قطعی، مراحل میانی بین آغاز و انجام طی می‌شود. همان‌گونه که حضرت عیسی علیه‌السلام به إذن خدا از گِل، هیئت مرغی را ساخته و در آن دمید و به امر و إذن خدا به مرغی تبدیل شد. مقصود آن است که همان مراحل تدریجی تبدیل شدن ذرات خاک و گِل به مرغ و پرنده را حضرت مسیح علیه‌السلام در زمان کوتاهی و به‌صورت خارق‌العاده انجام داد؛ بنابراین، چه در افعال خاص خداوند و چه در اعجاز رسولان الهی طفره‌ای رخ نمی‌دهد (جوادی آملی، 1390: 1/98-96).

 

بحث و نتیجه‌گیری

1. واژه «إذن» یکی از مصطلاحات قرآنی است که دست یافتن به معنی آن نیازمند تأمل و واکاوی در سیاق آیات و مقارنه آنها با یکدیگر دارد تا معنای آن را خاصه در معجزات انبیاء بتوان تبیین نمود.

2. استعمال واژه «إذن»، در گستره معنایی قرآن خیلی وسیع‌تر از آن در امور اعتباری و استعمالات عرفی دنیوی است و به انواعی همچون: تکوینی، تشریعی قابل تقسیم است و می‌توان آن را جریانی ذومراتب دانست.

3. در اکثر آیات قرآن، «إذن» صفت فعلیه خداوند است. در واقع «إذن» بیانگر یک رابطه حقیقی است که بین مخلوقات و اراده الهی وجود دارد؛ یعنی هیچ حادثه‌ای در عالم بدون إذن به خدا تحقق نمی‌یابد و این، إذن تکوینی است.

4. با توجه به اینکه پیامبران در سلوک معنوی خود به‌جایی می‌رسند که مظهر قدرت حق یا اسمی از اسماء خدای سبحان می‌گردند و به مقام ولایت می‌رسند و این ولایت تکوینی برگرفته از ولایت مطلقه الهی است؛ بنابراین در انجام و آوردن معجزات نیز، «إذن» قولی نیست، بلکه تکوینی و منشعب از ولایت کلیه مطلقه الهیه است.

5. در بحث معجزات انبیاء، «إذن» مبدئى است مؤثر که در نفوس شریفه پیامبران موجود است، که به کار افتادن و تأثیرش منوط به اراده و تأثیر خداست. نفس انبیاء در به وجود آمدن معجزات تأثیر حقیقی دارند و از این جهت اسناد اعجاز به آنها حقیقی است؛ زیرا فعل آنهاست اما آنها استقلال در این فعل ندارند.

 

قرآن الکریم. ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای.
ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد (1367ش). النهایة فی غریب الحدیث و الأثر. قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
ابن‏عرفه، محمد بن محمد (2008م). تفسیر ابن عرفة. لبنان: دار الکتب العلمیة.
ابن فارس، احمد بن فارس (1404ق). معجم المقاییس اللغة. قم: دارالکتب الاسلامیة.
ابوحیان، محمد بن یوسف (1407ق). تفسیر النهر الماد من البحر المحیط. بیروت: دار الجنان.
اشکورى، محمد بن على (1373ش). تفسیر شریف لاهیجى. تهران: دفتر نشر داد.
امین، نصرت‏بیگم (بی‌تا). تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن. بی‌جا: بی‌نا.
باقری، خسرو (1379ش). «تبیین وجه تسمیه علم دینی». مصباح. شماره 35. صص 64-72.
بهشتی، احمد (1380ش). «معجزه و اصل علیت فلسفه دین». درس‌هایی از مکتب اسلام. شماره 6. صص 29-21.
بیضاوى، عبدالله بن عمر (1418ق). أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر البیضاوى). لبنان: دار إحیاء التراث العربی.
جزایرى، نعمت‏الله بن عبدالله (1388ش). عقود المرجان فی تفسیر القرآن. قم: نور وحى.
جعفرى، یعقوب (1376ش). تفسیر کوثر. قم: مؤسسه انتشارات هجرت.
جوادی آملی، عبدالله (1390ش). تفسیر موضوعی قرآن کریم. قم: اسراء.
جوادی آملی، عبدالله (1383ش). تفسیر موضوعی قرآن کریم. قم: اسراء.
جوادی آملی، عبدالله (بی‌تا). تسنیم. قم: إسراء.
جوهری، اسماعیل بن حماد (1376ق). الصحاح. بیروت: دار العلم للملایین.
حسن زاده آملی، حسن (1383ش). «انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه». پژوهش‌های نهج البلاغه. شماره 9 و 10. صص 15-22.
حسینى همدانى، محمد (1404ق). انوار درخشان در تفسیر قرآن. تهران: لطفى.
حوى، سعید (1424ق). الاساس فى التفسیر. قاهره: دار السلام.
خسروانى، علیرضا (1390ش). تفسیر خسروى. تهران: کتاب‌فروشى اسلامیه.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات راغب. بیروت: دارالقلم.
زمخشرى، محمود بن عمر (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل. لبنان: دار الکتاب العربی.
سیدرضی، (1385ش). نهج البلاغة. ترجمه محمد دشتی. قم: گلستان ادب.
سید قطب، ابراهیم (1425ق). فى ظلال القرآن. لبنان: دار الشروق.
سلطان على‏شاه، سلطان محمد بن حیدر (1408ق). بیان السعادة فی مقامات العبادة. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
شاه‏عبدالعظیمى، حسین (1363ش). تفسیر اثنى عشرى. تهران: میقات.
صلواتی، محمود (1387ش). ترجمه قرآن. تهران: مبارک.
طباطبایى، محمدحسین (1374ش). ترجمه تفسیر المیزان. ترجمه محمد باقر موسوی. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.
طبرسى، فضل بن حسن (1412ق). تفسیر جوامع‌الجامع. قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
عبدالباقی، محمد فؤاد (1385ش). معجم المفهرس لالفاظ القرآن کریم. تهران: اسلامی.
فخر رازی، محمد بن عمر (1420ق). التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب). لبنان: دار إحیاء التراث العربی.
فیومی، احمد بن محمد (1414ق). المصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر للرافعى‏. قم: مؤسسه دار الهجرت.
قرشی، علی اکبر (1371ش). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب السلامیة.
کاشفى، حسین بن على (بی‌تا). تفسیر حسینى (مواهب علّیه). سراوان: کتاب‌فروشى نور.
کاشانى، فتح‏الله بن شکرالله (بی‌تا). منهج الصادقین فی إلزام المخالفین. تهران: کتاب‌فروشى اسلامیة.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیة.
لطیفی، رحیم (1387ش). امامت و فلسفه خلقت. قم: مسجد مقدس جمکران.
محلى، محمد بن احمد (1416ق). تفسیر الجلالین. بیروت: مؤسسة النور للمطبوعات.
مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحارالانوار. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
مصباح یزدی، محمدتقی (1373ش). آموزش فلسفه. جلد 2. بی‌جا: سازمان تبلیغات اسلامی.
مصباح یزدی، محمدتقی (بی‌تا). معارف قرآن (خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی). بی‌جا: بی‌نا.
مصطفوی، حسن (1430ق). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. بیروت: دارالکتب العلمیة.
مطهری، مرتضی (1374ش). ولاءها و ولایتها. قم: صدرا.
مطهری، مرتضی  (1379ش). معارف اسلامی در آثار شهید مطهری. گردآوری علی شیروانی. قم: دفتر نشر و پخش معارف.
معرفت، محمد هادی (1373ش). «شناخت زبان قرآن». بینات. شماره 1. صص 37-36.
مکارم شیرازى، ناصر (1371ش). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
مهائمى، على بن احمد (1403ق). تفسیر القرآن المسمى تبصیر الرحمن و تیسیر المنان. بیروت: عالم الکتب.
نسفى، عبدالله بن احمد (1416ق). تفسیر النسفى مدارک التنزیل و حقایق التاویل. لبنان: دارالنفائس.
نهاوندى، محمد (1386ش). نفحات الرحمن فى تفسیر القرآن. قم: مؤسسة البعثة.
یثربی، یحیی (1383ش). فلسفه امامت با دو رویکرد فلسفی و عرفانی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ اندیشه اسلامی.